از یک خروش یارب شب زنده دارها
حاجت روا شدند هزاران هزارها
یک آه سردسوخته جانی، سحر زند
درخرمن وجود جهانی، شرارها
آری دعای نیمشب دلشکستگان
باشد کلید قفل مهمات کارها
مینای می ز بند غمت میدهد نجات
هان ای حکیم گفتمت این نکته بارها
آب و هوای میکده از بسکه سالمست
در پای هر خمیش، می میگسارها
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد
از های و هوی عربده ی باده خوارها
پیغام دوست میرسدم هر زمان بگوش
از نغمه های زیر و بم چنگ و تارها
وحدت به تیر غمزه و شمشیر ناز شد
بی جرم کشته، در سر کوی نگارها